جدول جو
جدول جو

معنی خواب آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

خواب آمدن
(بَ دی دَ)
خواب گرفتن کسی را:
از اندیشه آن شب نیامدش خواب
از اسفندیارش گرفته شتاب.
فردوسی.
تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست.
سعدی.
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش.
سعدی.
- به خواب کسی آمدن، برؤیای کسی آمدن. دیده شدن در رؤیا و خواب کسی: شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا شِ کَ تَ)
درست آمدن. درست بودن. بجا بودن. مصلحت آمدن: امیر گفت: سخت صواب آمد. (تاریخ بیهقی).
صواب آید روا داری پسندی
که وقت دستگیری دست بندی.
نظامی.
چو من بنوازم و دارم عزیزش
صواب آید که بنوازی تو نیزش.
نظامی.
ورأی همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. (گلستان). رجوع به صواب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ تَ)
حلم. (دهار). دیدن رؤیا در حالت نوم. رؤیا. (یادداشت مؤلف) :
چنین گفت آنگاه با پهلوان
که خوابی بدیدم به روشن روان.
فردوسی.
هرکه چرد چمد و هرکه خسبد خواب بیند. (یادداشت مؤلف) ، بالغ شدن. بسن بلوغ رسیدن. (یادداشت بخط مؤلف). احتلام. محتلم شدن. (یادداشت مؤلف) : پس آن مسلمانان بیشتر خواب دیدند و غسل بر ایشان واجب شد. (ترجمه طبری بلعمی) ، فکری را در سر برای امری پختن. (یادداشت مؤلف) :
که خویشان ارجاسب و افراسیاب
جز از مرزایران نبیند بخواب.
فردوسی.
و گفت کار بسازید که بخواهیم رفت ودر خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خصمان خواب نبینند. (تاریخ بیهقی). و اگر کسی خواب بیند و فرصتی جوید آن دیدن و آن فرصت چندان است که بر تخت پدر نشینم. (تاریخ بیهقی). گفت: مر ترا خوابی دیده ام. گفت: خیر باد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ / نَ دَ)
خفتن. خسبیدن. خوابیدن. بخواب رفتن. خواب رفتن. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) :
بیا بصلح من امروز و در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم.
سعدی (طیبات).
امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
خواب در روضۀ رضوان نکند اهل نعیم.
سعدی (طیبات).
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس.
سعدی (طیبات).
، خوابانیدن. بچاره کسی را خوابانیدن. (از یادداشتهای مؤلف) :
لالایی گویم و خوابت کنم من.
؟
، بخواب مصنوعی بردن. هیپنوتیزه کردن. مانیتیسم کردن. (یادداشت مؤلف) :
بحیرتم ز که اسرار مانیتیسم آموخت
فقیه شهر که بیدار را بخواب کند.
ایرج میرزا
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ بُ دَ)
موافق نیامدن. مخالف آمدن. ناسازگار آمدن:
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی بدشمنی.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(بُ بُ گَ تَ)
خواب کردن. بخواب بردن. کنایه از فریب دادن:
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده.
نظامی.
خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ دَ)
خوش آمدن. پسندیده آمدن. نیکو آمدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
کبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت.
رودکی.
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامۀ پهلوی
بپیش تو آرم مگر نغنوی.
فردوسی.
سخت خوب آید این دو بیت مرا
که شنیدم ز شاعری استاد.
فرخی.
هرچند بدین سعتریان درنگرم من
حقا که بچشمم ز همه خوبتر آیی.
منوچهری.
- خوب آمدن استخاره، نیک نشان داده شدن قصد بوسیلۀ استخاره
لغت نامه دهخدا
گوارا بودن: جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ارکنی زهر گوار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
رویا (در حال خواب)
فرهنگ لغت هوشیار
واج آمدن (گویش گیلکی) گرفتن گیفتن (گویش گیلکی) زبانزدی در آشپزی و شیرینی پزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه آمدن
تصویر گواه آمدن
شاهد بودن حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب آمدن
تصویر واجب آمدن
بایا شدن لازم شدن واجب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
ليحلم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
Dreaming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
rêveur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
夢見る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
خواب دیکھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
স্বপ্ন দেখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
ndoto
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
hayalperest
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
꿈꾸는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
bermimpi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
חולמני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
सपना देखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
ฝัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
dromend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
sognante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
sonhador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
做梦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
marzycielski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
мрійливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
träumend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
мечтательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
soñador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی